-
تکرار
چهارشنبه 30 شهریورماه سال 1390 23:43
از توی شیرینی فروشی نگاهش کردم. دم ماشین ایستاده بود و دنبالم میگشت. چند باری عقب رو نگاه کرد. وقتی دید نیستم رفت در صندوق عقب رو باز کرد.سریع سیگار رو روشن کرد و با عجله رفت توی کوچه. خشکم زد. خواهرش اومد پیشم. دیدش. با خنده گفت بزار ازش فیلم بگیرم مدرک جرم داشته باشیم. یه دفعه ما رو دم در شیرینی فروشی دید. خندید....
-
شکاف
سهشنبه 25 مردادماه سال 1390 13:47
احساس بدی دارم.با همیم اما انگار فرسنگ ها از هم دوریم.نمیدونم من مقصرم یا تو اما دوست ندارم وضع و احساس فعلیمو....
-
مرز
جمعه 14 مردادماه سال 1390 08:52
ازش خواستم پسورد فیس بوکش رو بده.گفتم نباید بین زن و شوهر چیزی مخفی باشه اما قبول نکرد.گفتی شخصیه.نمیدونم حق با من بود یا اون...
-
حقیقت زندگی
یکشنبه 8 خردادماه سال 1390 13:17
میگن حقیقت زندگی اینه: هر چی مهربونتر باشی بیشتر بهت ظلم میکنن؛ هر چی صادقتر باشی بیشتر بهت دروغ میگن؛ هر چی خودتو خاکی تر نشون بدی برات ارزش کمتری قائل میشن؛ هر چی قلبتو آسونتر در اختیارشون بزاری راحتر لهش میکنن؛ و اگر بدونند منتظری، دوستشون داری و بهشون احتیاج داری؛ ازت دورتر و دورتر میشن ... نمیدونم بنظرت راسته یا...
-
حس
سهشنبه 27 اردیبهشتماه سال 1390 21:59
حس عجیبی دارم.حس میکنم هنوزم نوشته هام خونده میشه.یواشکی و آرام.بدون اینکه خودم بدونم.حس میکنم هنوزم هست.هنوزم پسورد ایمیل هامو داره.هنوزم گوشه ای نشسته و حواسش بهم هست.هرچند دیگه جایگاه قبل رو توی زندگیش نداشته باشم.هرچند دیگه جایگاه قبل رو توی زندگیم نداشته باشه.هرچند دیگه دوست ندارم این کارش ادامه داشته باشه.هرچند...
-
من نه منم!
پنجشنبه 8 اردیبهشتماه سال 1390 13:26
دچار یه جور سردرگمی شدم. وقتی باهاش صحبت میکنم ناخداگاه از اسلام دفاع میکنم و دربرابر ایرادهایی که میگیره واکنش تندی نشون میدم اما درمقابل وقتی بامامانمم، بعضی وقتها حرفهای اونو تکرار میکنم. گاهی هم برای ماست مالی! های مامان عصبی میشم و فشار خونم میره بالا. نمی دونم.یه جورایی سردرگمم.دیگه آدم سابق نیستم.دیگه وقتی صدای...
-
عکس
یکشنبه 28 فروردینماه سال 1390 21:19
هربار که لباسمو عوض میکنم از خودم عکس میندازم. برای هر رنگ هم گوشواره دارم که باهاش ست کنم. یواش یواش میشه یه عالمه عکس با رنگها و مدل های مختلف. فقط نباید کسی ببینتشون چون بعضی لباس هام ...! با خودم میگم بالاخره منم یه روزی مامان بزرگ میشم. خوبه نوه هام ازم یادگاری داشته باشن. از طرفی همیشه که جوون نیستم و تناسب...
-
امشب
شنبه 27 فروردینماه سال 1390 21:16
تنهام.گفت کار داره دیر میاد خونه.ساعت 9 شبه."با من بمان" تازه تموم شده.اومدم سر اینترنت.دلشوره ندارم.اضطراب ندارم فقط کمی ته دلم قنج میره...
-
سلام
سهشنبه 16 فروردینماه سال 1390 10:25
سلام.من خانم نون هستم.حالا این نون اول اسمم هست یا فامیلیم یا حتی فامیلی همسرم فرقی نمی کنه.مهم اینه که من همیشه به نوشتن عادت داشتم.یه جورایی سبکم میکنه.وقتی حرفهای توی دلم رو به رشته تحریر در میارم آرامش میگیرم.حالا غریبه ای از اینجا رد بشه، بخونه یا نظر بده ایرادی نداره. شاید دوباره دوست پیدا کردم.. یه سالی از...